عشق و عاشقی

امیرحسین جمالی

عشق و عاشقی

امیرحسین جمالی

زورگیرای بلا

 قربون برم شما رو / زورگیرای بلا رو



خان‌دایی-

قربون برم شما رو

زورگیرای بلا رو

این ور بوم سرما رو

اون ور بوم گرما رو

همه با هم ….آها… دس دس… سوت سوت… دس دس

بیا وسط‌ط‌ط‌ط‌ط‌ط‌ط‌ط‌ط‌ط

خطوط بالا البته حاصل هنر بنده به‌عنوان «خان‌دایی» در جایگاه پختن آش و مدیریت آشپزخانه محترم «نمک‌نیوز» نبود، بلکه نتیجه یک لحظه غفلت بود از «نرمولک» که غالباً هم یک عمر پشیمانی به‌دنبال دارد.

همین دیروز تا اول صبحی پایم را گذاشتم داخل آشپزخانه، کم مانده بود سکته کرده و بروم لای دست اجداد مرحوم شده‌ام. علتش هم دیدن یک ... 

صحنه اسفناک بود با کلی مشکلات و ایرادات و عیب‌های متعدد که امیدوارم اوصافش را مسلمان نشنود کافر نبیند.

جناب «نرمولک» با آن همه ادعا رفته بود روی لبه دیگ و اشعار مورد اشاره را با حالتی ریتمیک و تقریباً موزون می‌خواند و حرکاتی هم به دم و دماغ و هیکل کج شده‌اش می‌داد.

پس از ارشاد کردن «نرمولک» که مطابق معمول با پرتاب ملاقه به سوی نامبرده انجام گردید، وی را دستگیر و علت این رفتار زننده و دور از قوانین جاری در آشپزخانه «نمک‌نیوز» مورد سوال واقع گردید که شرح دقیق مکالمات مربوطه اینگونه است:

- آی جانور منحوس! دلیل این قرها چه بود که می‌ریختی داخل دیگ؟ خجالت نکشیدی که این همه کارهای عظیم فرهنگی مسوولان مربوطه را که اتفاقاً شبانه‌روزی هم هست، نادیده گرفتی؟ نه این رسمش است؟ این از مروت و جوانمردی و مردانگی و فتوت و ….

- ای بابا! چرا موضوع را سیاسی می‌کنی؟ «خان‌دایی»جان! من کار بدی نمی‌کردم.

- غلط کردی که کار بدی نمی‌کردی! یعنی قر ریختن بد نیست؟

- چرا خیلی خیلی بد است اما بنده داشتم اعتراض اجتماعی می‌کردم. از همان‌هایی که بعضی‌ها سابقه‌اش را دارند. درست وسط آشپزخانه داشتم اعتراض اجتماعی می‌کردم. تعدادمان هم حدود صدهزارنفر بود!

- یا از این خزعبلاتت رمزگشایی می‌کنی و عین یک موجود نسبتاً فهمیده منظورت را می‌گویی یا اینکه با همین ملاقه چنان بزنم توی مخ معیوبت که هم توهم از یادت برود هم تنفس!

- باشه! حالا که خودت اصرار داری باشه! ببین همین چند وقت پیش یک فیلم از یک زورگیری در تهران منتشر شد که البته این عزیزان خیلی محترمانه داشتند با قمه می‌زدند به سر و هیکل یک آدم خسیس تا بتوانند داروندارش را بالا بکشند. بعد جاروجنجال کردند بعضی از منابع خبری که چرا ما در مملکت‌مان امنیت نیست و چرا چنین است و چرا چنان است و … حالا هم که این عزیزان دستگیر شده‌اند، همان منابع خبری داد می‌زنند که وای اینها بیچاره‌اند و قربانی هستند و اعدام‌شان نکنید و چه اشکالی داشته با اسلحه توی خیابان بگردند و زورگیری کنند و تفریح ندارند و جوانند و گناه دارند و…

- خب این چه ربطی به حرکات موزون داشت؟

- ارتباطش همانجاست که بزرگواری مثل جناب دکتر «محسن‌رضایی» فرمایش کردند: «آن دو سه میلیون نفری که سال ۸۸ به خیابان آمدند، اعتراض اجتماعی داشتند». من هم دیدم این ماجرای زورگیری و موضع‌گیری بعضیا، نیازمند یک اعتراض اجتماعی است، کسی هم که بی‌کار نیست بیاید من را بشمارد ببیند چند نفر هستم؛ خوب چه بهتر که یک اعتراض به سبک همان عزیزان راه بیندازم و اگر فرصت شد چندتا سطل آشغال بسوزانم، بلکه یکی پیدا بشود و با آن همه دقت تعدادم را بشمارد و صدای‌مان را برساند به یک جاهایی که باد برسد. تازه خود من هم …..

باور بفرمایید همین‌جوری عرق شرم بود که از روی پیشانی‌ام می‌ریخت بس که این سخنان، زشت بود و سخیف بود و از سر نافهمی. آن لحظه هم وقتی ضربه دوم را با ملاقه کوبیدم تو مخ «نرمولک» حرف‌های مفتش تمام شد و ماجرا ختم به‌خیر گردید و موضوع حل شد رفت پی کارش. اصلاً چه معنی دارد یک موجود غریب‌الخلقه اقدام به سخن‌پراکنی درباره حرف‌های یکی دو هفته قبل بزرگان کند؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد